امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Grandma

ˈɡrænmɑː ˈɡrænmɑː
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    grandmas

معنی

noun countable A2
مادربزرگ، ننه‌جان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد grandma

  1. noun The mother of your father or mother
    Synonyms: granny, grandmother, grannie, gran, nan, nanna

ارجاع به لغت grandma

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «grandma» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/grandma

لغات نزدیک grandma

پیشنهاد بهبود معانی