امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Granulated

    ˈɡrænjəleɪtɪd ˈɡrænjəleɪtɪd
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • سوم‌شخص مفرد:

      granulates

    • وجه وصفی حال:

      granulating

    معنی

    adverb
    دانه‌دانه، دان‌دان، گوشت نو بالاآورده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد granulated

    1. verb To break up into tiny particles
      Synonyms:
      pulverized powdered ground milled crushed brayed grated

    ارجاع به لغت granulated

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «granulated» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/granulated

    لغات نزدیک granulated

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    tie sheep horse road fish bucket chip can leg ice skiing bullet square back board bush gold return