امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Gray

ɡreɪ ɡreɪ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    grayed
  • شکل سوم:

    grayed
  • سوم‌شخص مفرد:

    grays
  • وجه وصفی حال:

    graying
  • شکل جمع:

    grays
  • صفت تفضیلی:

    grayer
  • صفت عالی:

    grayest

توضیحات

حالت نوشتاری در انگلیسی بریتانیایی grey است.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective A1
رنگ خاکستری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- gray clouds
- ابرهای خاکستری رنگ
adjective
(موی سر) سفید، جوگندمی
- His hair has become gray.
- مویش سفید شده است.
adjective
آب‌و‌هوا دلگیر شدن، ابری و گرفته، تیره و تار
- a gray rainy day
- روز بارانی و دلگیر
- Clouds were graying the sky.
- ابرها آسمان را دلگیر می‌کرد.
adjective
حد فاصل، مرز بین دو چیز
- Deeds that are in the gray area between legal and illegal.
- اعمالی که در مرز بین قانونی و غیرقانونی‌بودن قرار دارند.
noun
خاکستری، کبود
noun
(مجازاً) باستانی، کهنه، پیر
verb - intransitive
(مو) سفید کردن یا شدن، پیر شدن، سفید شونده، رو به سفیدی رونده
- Some men gray prematurely.
- بعضی از مردان مویشان زود سفید می‌شود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد gray

  1. adjective silver
    Synonyms: ash, ashen, cinereal, clouded, dappled, dingy, dove, drab, dusky, dusty, grey, heather, iron, lead, leaden, livid, mousy, neutral, oyster, pearly, peppery, powder, sere, shaded, silvered, silvery, slate, smoky, somber, stone
  2. adjective muted silver in color
    Synonyms: ash, ashen, battleship, cinereal, clouded, dingy, dove, drab, dusky, dusty, granite, heather, iron, lead, leaden, livid, mousy, neutral, oyster, pearly, peppery, powder, sere, shaded, silvered, silvery, slate, smoky, somber, stone

ارجاع به لغت gray

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «gray» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/gray

لغات نزدیک gray

پیشنهاد بهبود معانی