امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Grease

ɡriːs ɡriːs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    greased
  • شکل سوم:

    greased
  • سوم‌شخص مفرد:

    greases
  • وجه وصفی حال:

    greasing

معنی‌ها و نمونه‌جمله

noun uncountable
گریس، روغن اتومبیل، روغن، چربی، مداهنه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
noun
چاپلوسی
verb - transitive
غذا و آشپزی روغن زدن، چرب کردن link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی غذا و آشپزی

مشاهده
- First grease the bottom of the frying pan.
- ابتدا ته ماهیتابه را روغنی کن (روغن بمال).
verb - transitive
رشوه دادن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد grease

  1. noun fat
    Synonyms:
    animal oil drippings lard lubricant oil tallow vegetable oil
  1. verb lubricate
    Synonyms:
    anoint butter oil slick
  1. verb bribe
    Synonyms:
    buy off corrupt do business entice fix influence oil someone’s palm pay off take care of tamper

Idioms

  • in (the) grease

    (در مورد حیوانات شکار) چاق‌و‌چله، آماده‌ی شکار شدن

ارجاع به لغت grease

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «grease» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/grease

لغات نزدیک grease

پیشنهاد بهبود معانی