با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Grid

ɡrɪd ɡrɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    grids

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
شبکه (الگو یا ساختار ساخته‌شده از خطوط افقی و عمودی)
- The garden was planted in a grid pattern.
- باغ به‌صورت شبکه‌ای کاشته شد.
- The spreadsheet displayed data in a neat grid format.
- صفحه‌گسترده داده‌ها را در قالب شبکه‌ای منظم نمایش می‌دهد.
noun countable
برق شبکه
- Without the grid, we would not have reliable access to power.
- بدون شبکه، دسترسی مطمئنی به برق نخواهیم داشت.
- The grid distributes power across the city.
- شبکه برق را در سطح شهر توزیع می‌کند.
- The grid operator monitors electricity flow.
- اپراتور شبکه جریان برق را پایش می‌کند.
noun countable
جغرافیا شبکه (شطرنجی) (الگویی از مربع‌ها با اعداد یا حروف که برای یافتن مکان‌ها روی نقشه از آن استفاده می‌شود)
- The map displayed a detailed grid of streets.
- نقشه شبکه‌ای دقیق از خیابان‌ها را نشان می‌داد.
- The map had a grid, making it easy to locate specific points.
- نقشه شبکه‌ای شطرنجی داشت که مکان‌یابی نقاط خاص را آسان می‌کرد.
noun countable
ورزش محل شروع، گرید (در مسابقات اتومبیل‌رانی)
- The driver positioned his car on the grid.
- راننده اتومبیل خود را در محل شروع مستقر کرد.
- Each driver awaited the signal to start from the grid.
- هر راننده منتظر علامت برای شروع از گرید بود.
noun countable
صفحه، پلاک، شبکه (در باتری)
- He carefully inspected the grid of the storage battery for any signs of damage.
- صفحه‌ی باتری ذخیره‌سازی را برای هرگونه علائم آسیب به‌دقت بررسی کرد.
- The grid of the battery played a crucial role in conducting and distributing electrical energy.
- شبکه‌ی باتری نقش مهمی در هدایت و توزیع انرژی الکتریکی داشت.
noun countable
برق شبکه (در لامپ الکترونی)
- The grid is an essential component of electron tubes.
- شبکه جزئی ضروری در لامپ‌های الکترونی است.
- The electron tube's performance greatly depends on the stability of its grid.
- عملکرد لامپ الکترونی تا حد زیادی به پایداری شبکه‌ی آن بستگی دارد.
noun countable
ورزش زمین (در فوتبال آمریکایی)
- The football players lined up on the grid.
- بازیکنان فوتبال در زمین صف‌آرایی کردند.
- The players ran across the grid.
- بازیکنان زمین دویدند.
noun countable
هر چیز شبکه‌مانند
- The jail building was a grid of hallways and stairwells.
- ساختمان زندان شبکه‌ای از راهروها و راه‌پله‌ها بود.
- The grid of relationships in this small town is complex and interconnected.
- شبکه‌ی روابط در این شهر کوچک پیچیده و به‌هم‌پیوسته است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد grid

  1. noun gridiron
    Synonyms: framework, grill, grille, network, lattice, grate
  2. noun conducting plate
    Synonyms: plate, terminal, layer

Collocations

  • cattle-grid

    (انگلیس) صفحه‌ی آهن مشبک که بر کف برخی راه‌ها می‌گذارند تا چهارپایان نتوانند از آن رد شده و وارد جاده شوند

ارجاع به لغت grid

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «grid» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/grid

لغات نزدیک grid

پیشنهاد بهبود معانی