امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Grinding

ˈɡraɪndɪŋ ˈɡraɪndɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    ground
  • شکل سوم:

    ground
  • سوم‌شخص مفرد:

    grinds

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
طاقت‌فرسا، دشوار، سنگین، سخت، شدید

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The grinding poverty in the area was heartbreaking to witness.
- شاهد فقر شدید در این منطقه بودیم.
- He had a grinding headache that made it impossible to focus.
- او سردرد سختی داشت که تمرکز را غیرممکن می‌کرد.
adjective
همیشگی، تمام‌نشدنی
- Her job at the factory was a grinding and monotonous routine.
- کار او در کارخانه یک روال همیشگی و یکنواخت بود.
- The constant pressure from her boss was grinding her down.
- فشار تمام‌نشدنی رئیسش او را از پا درآورده بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد grinding

  1. adjective abrasive
    Synonyms:
    crushing pulverizing grating rubbing milling powdering granulating disintegrating bone-crushing crunching shivering smashing crumbling scraping eroding

ارجاع به لغت grinding

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «grinding» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/grinding

لغات نزدیک grinding

پیشنهاد بهبود معانی