امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Grit

ɡrɪt ɡrɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    gritted
  • شکل سوم:

    gritted
  • سوم‌شخص مفرد:

    grits
  • وجه وصفی حال:

    gritting
  • شکل جمع:

    grits

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective adverb
سنگریزه، شن، ریگ، خاک، ماسه سنگ، ثبات، استحکام، نخاله، ساییدن، آسیاب کردن، آزردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- millstone grit
- سنگ آسیاب ساخته‌شده از ماسه سنگ
- The gravel gritted under the soldiers' boots.
- ریگ در زیر پوتین سربازان خش‌خش می‌کرد.
- a few men of grit
- معدودی مرد دلیر و پایدار
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد grit

  1. noun particles of dirt
    Synonyms:
    dust foreign matter gravel lumps pebbles powder sand
  1. noun courage, determination
    Synonyms:
    backbone daring doggedness fortitude gameness guts hardihood intestinal fortitude mettle moxie nerve perseverance pluck resolution spine spirit spunk steadfastness tenacity toughness
    Antonyms:
    cowardice timidity weakness

ارجاع به لغت grit

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «grit» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/grit

لغات نزدیک grit

پیشنهاد بهبود معانی