امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Gypsy

ˈdʒɪpsi ˈdʒɪpsi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    Gypsies

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
کولی، شبیه کولی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- to lead a gypsy life
- کولی‌وار زندگی کردن
- a gypsy plumber
- لوله‌کش بدون پروانه
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد gypsy

  1. noun One of nomadic Caucasoid people
    Synonyms:
    egyptian caucasian Rom (Romany) Bohémien (French) Zingaro (Italian) gitano (Spanish) Bohémien (French)
  1. noun One who lives a roving life
    Synonyms:
    romany bohemian vagrant tramp nomad roamer rom gipsy romanes (language) schemer sharper tzigane Rommany wanderer romani zingara zingaro roma
  1. noun A laborer who moves from place to place as demanded by employment
    Synonyms:
    itinerant gipsy

ارجاع به لغت gypsy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «gypsy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/gypsy

لغات نزدیک gypsy

پیشنهاد بهبود معانی