گذشتهی ساده:
handedشکل سوم:
handedسومشخص مفرد:
handsوجه وصفی حال:
handingشکل جمع:
handsتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
به ارث گذاشتن، از نسلی به نسل دیگر منتقل کردن
(در دادگاه) حکم را اعلام کردن، داوری کردن
تحویل دادن، دادن، تسلیم کردن، ارائه کردن
از نسلی به نسل دیگر منتقل کردن
(در دادگاه) حکم را اعلام کردن، داوری کردن
(بین دیگران) پخش کردن، منتشر کردن، دادن
دادن، تسلیم کردن، تحویل دادن
با دست (نه با ماشین و غیره)
1- دست در دست
دستها بالا!
دست همدیگر را گرفتن
دست زدن به، دست گذاشتن به
مستقیماً، (از) دست اول، از سرچشمه
نزدیک
در دسترس فوری، آمادهی تحویل
1- (به طور) غیرمستقیم، (از منبع) دست دوم 2- کهنه، مستعمل
توسط، بهواسطهی کارهای، به دست
از دست یک نفر به دست دیگری افتادن، دست به دست گشتن
1- کاملاً تحت تسلط کسی بودن 2- کاملاً از کسی پیروی کردن
(پیش از آمادگی) وادار به عمل کردن، (قبل از موعد) به کار واداشتن
از مالکیت یکنفر به مالکیت کسی دیگر، دستبهدست
فقط بهقدر نیاز (نه بیشتر)، در عسرت، دست به دهانی
نوکروار، دستبهسینه
در همکاری و همدلی کامل، کاملاً متوافق
2- هماهنگ، متوافق، متحد، همراه
(امریکا- عامیانه) بارکالله گفتن، اذعان کردن (مهارت و غیرهی کسی را)
به آسانی و به مقدار زیاد
بدون شک، قطعاً
1- دست نزن، دست نزنید 2- فضولی موقوف، دخالت نکن، ول کن
دستها بالا! (به علامت تسلیم)
در کاری (یا چیزی) دست داشتن، (در انجام عملی) شرکت داشتن
بسیار گرفتار (یا پرمشغله) بودن، تا خرخره گرفتار بودن
1- درمهار، تحت کنترل، منظم و مرتب 2- در تملک 3- در دست تهیه، در حال تولید
1- همکاری کردن، شریک شدن، متفق شدن، همبسته شدن 2- زناشویی کردن، ازدواج کردن
(به منظور حفظ مهارت یا آمادگی) تمرین کردن، ممارست کردن
1- حمله کردن (به شخصی)، مورد ضرب و شتم قرار دادن، با خشونت دست زدن به
2- (در مراسم کلیسایی و غیره) دست روی چیزی (یا کسی) قرار دادن
(بهویژه در مورد کمک) اصلاً کاری نکردن، هیچ نکوشیدن
خارج از اختیار کسی، خارج از حوزهی قدرت کسی
از هر سو، از هر طرف
1- نزدیک، عنقریب 2- در دسترس، آمادهی استفاده 3- حاضر، موجود
زیر نظر یا مواظبت کسی، جزو مسئولیتهای کسی، در ید کسی
از یک سو، از طرفی، از یک نظر، از یک دیدگاه
از سوی دیگر، از طرف دیگر، از دیدگاه دیگر، از طرفی، از طرف دیگر، ولی، اما
خارج از کنترل، مهارنشدنی، غیرقابل کنترل، غیرقابل مهار
بدون فکر و تأمل، بیدرنگ، بلافاصله، بدون معطلی، فوراً
1- (بازی ورق) دست خود را رو کردن 2- منظور خود را آشکار کردن
1- تحت اختیار گرفتن، در دست گرفتن، مهار کردن 2- پرداختن (به کاری)، انجام دادن، اقدام کردن، کوشیدن
دل کندن (از چیزی)، مأیوس شدن، چشم از چیزی پوشیدن
به عهده گرفتن، تقبل کردن، به کاری پرداختن
wash one's hands of (something)
(نسبت به چیزی) از خود سلب مسئولیت کردن، از ادامهی کاری خودداری کردن، دست از کاری شستن
با خشونت، با شدت عمل، بدون ظرافت و ملاحظهکاری
با کمال نخوت و غرور، با خودسری، دیکتاتورمابانه
معصومانه، با بیگناهی، با دست و دل پاک
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «hand» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hand