با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Handcuffs

ˈhændkʌfs ˈhændkʌfs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    handcuffed
  • شکل سوم:

    handcuffed
  • وجه وصفی حال:

    handcuffing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun plural
دستبند، وسیله‌ای فلزی که بر دست مجرمان و متهمان می‌زنند
- a pair of handcuffs
- یک جفت دستبند
- She was taken to the police station in handcuffs.
- او را با دستبند به کلانتری منتقل کردند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد handcuffs

  1. noun manacles
    Synonyms: fetters, shackles, iron rings, bracelets, wristlets, cuffs, clamps, braces, snaps, chains

ارجاع به لغت handcuffs

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «handcuffs» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/handcuffs

لغات نزدیک handcuffs

پیشنهاد بهبود معانی