امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Harass

ˈhærəs / / həˈræs ˈhærəs / / həˈræs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    harassed
  • شکل سوم:

    harassed
  • سوم‌شخص مفرد:

    harasses
  • وجه وصفی حال:

    harassing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
به‌ستوه آوردن، عاجز کردن، اذیت کردن، (نظامی) حملات پی‌درپی کردن، خسته کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- Creditors harassed him night and day.
- طلبکاران شب و روز پاپی او می‌شدند.
- The children kept harassing the fat girl.
- بچه‌ها مرتباً سربه‌سر آن دختر چاق می‌گذاشتند.
- All the griefs that harass the distress'd.
- (ساموئل جانسون) همه‌ی فلاکت‌هایی که مسکینان را رنج می‌دهد.
- His guerrilla forces harassed the occupiers night and day.
- نیروهای چریکی او شب و روز اشغال‌گران را مورد حملات آزاردهنده قرار می‌دادند.
- the harassment of dissidents by the police
- آزار مخالفان دولت توسط پلیس
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد harass

  1. verb badger
    Synonyms:
    annoy attack bait bedevil beleaguer bother bug burn despoil devil distress disturb eat exasperate exhaust fatigue foray get to give a bad time give a hard time gnaw harry hassle heckle hound intimidate irk irritate jerk around macerate maraud noodge pain perplex persecute pester plague raid rattle one’s cage ride strain stress tease tire torment trouble try vex weary work on worry
    Antonyms:
    aid assist facilitate help support

ارجاع به لغت harass

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «harass» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/harass

لغات نزدیک harass

پیشنهاد بهبود معانی