با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Harbinger

ˈhɑːrbɪndʒər ˈhɑːbɪndʒə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive
پیشرو، منادی، جلودار، قاصد
- Blossoms are harbingers of spring.
- شکوفه‌ها نویدگر بهارند.
- Their meeting was a harbinger of peace.
- ملاقات آنان مقدمه‌ی صلح بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد harbinger

  1. noun indication
    Synonyms: augury, forerunner, foretoken, herald, messenger, omen, portent, precursor, sign, signal

ارجاع به لغت harbinger

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «harbinger» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/harbinger

لغات نزدیک harbinger

پیشنهاد بهبود معانی