امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Hardheaded

ˈhɑːrdˌhedəd ˈhɑːdˌhedəd
آخرین به‌روزرسانی:

توضیحات

شکل نوشتاری دیگر این لغت: hard-headed


معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
سرسخت، کله‌شق، کله‌خر، لجوج، لجباز (شخص)، سرسختانه، لجوجانه (رفتار و نگرش و غیره)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- She was always hardheaded about what she wanted.
- او همیشه در مورد آنچه می‌خواست، سرسخت بود.
- His hardheaded attitude prevented him from seeking help or advice from others, leading to his downfall.
- رفتار لجوجانه‌اش مانع از آن می‌شد که از دیگران کمک یا نصیحت بخواهد.
adjective
واقع‌بین (شخص)، واقع‌بینانه، غیراحساسی، منطقی، واقع‌گرا، معقول
- She was known for her hard-headed attitude when it came to managing her finances.
- او به دلیل نگرش واقع‌بینانه‌اش در مدیریت امور مالی شهرت داشت.
- Her hardheaded approach to problem-solving often led to innovative solutions.
- رویکرد منطقی او برای حل مسئله اغلب به راه‌حل‌های نوآورانه منتهی می‌شود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hardheaded

  1. adjective stubborn
    Synonyms:
    astute bullheaded hard hard-boiled headstrong intractable levelheaded locked in mulish obstinate pertinacious perverse pigheaded practical pragmatic rational realistic resolute sensible shrewd sober stand pat tough tough-nut unsentimental unyielding willful
    Antonyms:
    easy easy-going laid-back merciful yielding
  1. adjective hard-nosed
    Synonyms:
    sensible

ارجاع به لغت hardheaded

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hardheaded» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hardheaded

لغات نزدیک hardheaded

پیشنهاد بهبود معانی