امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Hazard

ˈhæzərd ˈhæzəd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    hazarded
  • شکل سوم:

    hazarded
  • سوم‌شخص مفرد:

    hazards
  • وجه وصفی حال:

    hazarding
  • شکل جمع:

    hazards

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C1
مخاطره

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- natural hazards such as earthquakes and floods
- مخاطرات طبیعی مانند زلزله و سیل
- Cigarette smoking is a serious health hazard.
- سیگار کشیدن برای سلامتی مخاطره‌ای جدی است.
noun countable
ورزش مانع (در زمین گلف)
- The golf ball landed in the hazard.
- توپ گلف در مانع فرود آمد.
- This golf course has a number of hazards.
- این زمین گلف چندین مانع دارد.
verb - transitive
به مخاطره انداختن، به خطر انداختن
- I can't hazard my pension money on such a project.
- نمی‌توانم پول بازنشستگی خود را برای چنین طرحی به مخاطره بیندازم.
- He decided not to hazard the health of his children.
- تصمیم گرفت سلامتی فرزندانش را به خطر نیندازد.
noun countable uncountable
پیشامد، رویداد اتفاقی، اتفاق
- They met by hazard and got married soon after.
- آن دو برحسب پیشامد ملاقات و کمی بعد عروسی کردند.
- The outcome of a hazard changed everything.
- نتیجه‌ی اتفاق همه‌چیز را تغییر داد.
noun plural
چراغ‌های خطر (خودرو) (hazards)
- The driver switched on the hazards.
- راننده چراغ‌های خطر را روشن کرد.
- The hazards blinked rapidly.
- چراغ‌های خطر به‌سرعت چشمک می‌زدند.
noun uncountable
تاس‌بازی
- Let's play hazard before dinner.
- بیا قبل از شام تاس‌بازی کنیم.
- I lost all my money playing hazard last night.
- دیشب تمام پولم را با تاس‌بازی از دست دادم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hazard

  1. noun danger
    Synonyms:
    double trouble dynamite endangerment hot potato imperilment jeopardy peril risk risky business thin ice threat
    Antonyms:
    protection safeguard safety
  1. noun luck, chance
    Synonyms:
    accident adventure coincidence dynamite fling fluke go hundred-to-one long shot lucky break lucky hit misfortune mishap possibility risk risky business stroke of luck toss-up venture wager way the ball bounces way the cookie crumbles
    Antonyms:
    assurance certainty determination fact proof reality surety
  1. verb take a chance; risk
    Synonyms:
    adventure conjecture dare endanger gamble go for broke go out on limb guess imperil jeopardize presume proffer skate on thin ice speculate stake submit suppose take a plunge throw out try venture volunteer wager

ارجاع به لغت hazard

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hazard» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hazard

لغات نزدیک hazard

پیشنهاد بهبود معانی