معنی head count به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

American: ˈhedˈkaʊnt British: hedkaʊnt

معنی‌ها

شمارش مردم، سرشماری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

تعداد مردم شمرده شده، جمع افراد (headcount هم می‌نویسند)

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد head count

noun number of people in a group

Synonyms:

bean-counting body count census inventory muster nose count poll reckoning repertory roll call roster

ارجاع به لغت head count

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «head count» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/head count

لغات نزدیک head count

- head board
- head cold
- head count
- head doctor
- head first

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

tie sheep horse road fish bucket chip can leg ice skiing bullet square back board bush gold return