امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Headman

ˈhedmæn ˈhedmæn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun
رئیس، بزرگ، بزرگ‌تر، پیشوا، سرپرست

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد headman

  1. noun One who is highest in rank or authority
    Synonyms:
    chief boss chieftain leader director captain head headsman tribal-chief hierarch commander foreman master honcho manager ringleader supervisor

ارجاع به لغت headman

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «headman» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/headman

لغات نزدیک headman

پیشنهاد بهبود معانی