با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Headman

ˈhedmæn ˈhedmæn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun
رئیس، بزرگ، بزرگ‌تر، پیشوا، سرپرست
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد headman

  1. noun One who is highest in rank or authority
    Synonyms: chief, boss, chieftain, leader, director, captain, head, headsman, tribal-chief, hierarch, commander, foreman, master, honcho, manager, ringleader, supervisor

ارجاع به لغت headman

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «headman» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/headman

لغات نزدیک headman

پیشنهاد بهبود معانی