با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Hemisphere

ˈheməsfɪr ˈheməsfɪə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    hemispheres

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
نیمکره، نیم گوی، اقلیم
- northern hemisphere
- نیمکره‌ی شمالی
- The western hemisphere wants to create a common market.
- (کشورهای) نیمکره‌ی غربی می‌خواهند بازار مشترک درست کنند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hemisphere

  1. noun Either half of the cerebrum
    Synonyms: half of the globe, western-hemisphere, eastern-hemisphere, northern-hemisphere, southern-hemisphere, cerebral-hemisphere, region, realm, territory

ارجاع به لغت hemisphere

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hemisphere» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hemisphere

لغات نزدیک hemisphere

پیشنهاد بهبود معانی