با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Hen

hen hen
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    hens

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
مرغ، ماکیان، مرغ خانگی
- A hen lays eggs.
- مرغ تخم می‌گذارد.
- hens and cocks
- مرغ‌ها و خروس‌ها
- peahen
- طاووس ماده
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hen

  1. noun Any warm-blooded vertebrate with feathers and wings
    Synonyms: female chicken, pullet, brooder, setting hen
  2. noun Adult female chicken
    Synonyms: biddy

ارجاع به لغت hen

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hen» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hen

لغات نزدیک hen

پیشنهاد بهبود معانی