امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Hinder

ˈhɪndər ˈhɪndər ˈhɪndə ˈhɪndə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    hindered
  • شکل سوم:

    hindered
  • سوم‌شخص مفرد:

    hinders
  • وجه وصفی حال:

    hindering

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive C2
پاگیر شدن، بازمانده کردن، مانع شدن، ممانعت کردن، عقب انداختن، سد راه شدن، جلوگیری کردن، مزاحم شدن، دشوار کردن، سنگ انداختن، سنگ‌اندازی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- Snow hindered the army's progress.
- برف جلوی پیشرفت قشون را گرفت.
- A shortage of building materials has hindered the completion of the project.
- کمبود مصالح ساختمانی اجرای طرح را عقب انداخته است.
- He is hindered by a lack of education.
- نداشتن تحصیلات سد راه او شده است.
adjective
پسین، عقبی، واقع در عقب، پشتی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hinder

  1. verb prevent, slow down
    Synonyms:
    arrest balk bar block bottleneck box in burden check choke clog contravene counteract crab cramp crimp cripple curb debar delay deter encumber fetter frustrate get in the way hamper hamstring handicap hog-tie hold back hold up impede inhibit interfere interrupt louse up muzzle neutralize obstruct offset oppose preclude prohibit resist retard shut out snafu stay stop stymie terminate thwart trammel
    Antonyms:
    advance aid allow assist encourage facilitate forward further help permit promote push

ارجاع به لغت hinder

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hinder» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hinder

لغات نزدیک hinder

پیشنهاد بهبود معانی