با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Hip

hɪp hɪp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    hipped
  • شکل سوم:

    hipped
  • وجه وصفی حال:

    hipping
  • شکل جمع:

    hips
  • صفت تفضیلی:

    hipper
  • صفت عالی:

    hippest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
کالبدشناسی کفل (قسمت میان ران و تهیگاه)، (در جمع) باسن
- The dancer moved her hips.
- رقصنده باسنش را حرکت داد.
- My skirt was a bit tight across the hip.
- دامن من در قسمت کفل کمی تنگ بود.
noun
کالبدشناسی مفصل ران، مفصل هیپ
- He fell and injured his hip during the football game.
- او در جریان بازی فوتبال زمین خورد و مفصل رانش آسیب دید.
- Her hip ached after running a marathon.
- مفصل هیپ او پس از دو ماراتن درد می‌کرد.
noun countable
انگلیسی بریتانیایی میوه میوه‌ی گل سرخ (میوه‌ی کاذبی که از بوته‌ی گل سرخ به دست می‌آید)
- The sweet fragrance of the hip filled the air.
- رایحه‌ی شیرین میوه‌ی گل سرخ فضا را پر کرده بود.
- I love picking hips from my garden.
- عاشق چیدن میوه‌های گل سرخ از باغم هستم.
adjective informal
شیک، تومُد
- She always wears the hippest clothes.
- اون همیشه شیک‌ترین لباس‌ها رو می‌پوشه.
- My friend is so hip.
- دوستم خیلی تومُده.
exclamation interjection
هیپ (ندایی که هنگام هورا کشیدن سر می‌دهند)
- Hip, hip! We are the champions!
- هیپ، هیپ! ما قهرمانیم!
-  Hip, hip, hooray! Let's celebrate!
- هیپ، هیپ، هورا! بیایید جشن بگیریم!
noun
معماری تاج‌بام
- The architect suggested installing a distinctive hip on the roof to give the house a unique look.
- معمار پیشنهاد کرد که تاج‌بام متمایزی روی بام تعبیه شود تا ظاهری منحصر‌به‌فرد به خانه بدهد.
- The hip of the roof provided extra stability in high winds
- تاج‌بام سقف در بادهای شدید استحکام بیشتری به وجود می‌آورد.
adjective
آگاه (با to می‌آید)
- The professor is hip to the latest research in his field.
- پروفسور از آخرین تحقیقات در زمینه‌ی خود آگاه است.
- The detective was hip to the criminal's plan.
- کارآگاه از نقشه‌ی مجرم آگاه بود.
verb - transitive
آگاه کردن
- She hipped me to the upcoming event.
- او من را از رویداد آتی آگاه کرد.
- Please hip everyone to the new policy.
- لطفاً همه را از سیاست جدید آگاه کنید.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hip

  1. adjective fashionable, stylish
    Synonyms: all the rage, chic, chichi, contemporary, cool, current, faddy, hot, in style, in-thing, in vogue, latest, latest thing, mod, modern, modish, natty, new, now, popular, smart, sophisticated, trendsetting, trendy, with it

ارجاع به لغت hip

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hip» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hip

لغات نزدیک hip

پیشنهاد بهبود معانی