امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Hip

hɪp hɪp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    hipped
  • شکل سوم:

    hipped
  • وجه وصفی حال:

    hipping
  • شکل جمع:

    hips
  • صفت تفضیلی:

    hipper
  • صفت عالی:

    hippest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
کالبدشناسی کفل (قسمت میان ران و تهیگاه)، (در جمع) باسن link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کالبدشناسی

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The dancer moved her hips.
- رقصنده باسنش را حرکت داد.
- My skirt was a bit tight across the hip.
- دامن من در قسمت کفل کمی تنگ بود.
noun
کالبدشناسی مفصل ران، مفصل هیپ
- He fell and injured his hip during the football game.
- او در جریان بازی فوتبال زمین خورد و مفصل رانش آسیب دید.
- Her hip ached after running a marathon.
- مفصل هیپ او پس از دو ماراتن درد می‌کرد.
noun countable
انگلیسی بریتانیایی میوه میوه‌ی گل سرخ (میوه‌ی کاذبی که از بوته‌ی گل سرخ به دست می‌آید)
- The sweet fragrance of the hip filled the air.
- رایحه‌ی شیرین میوه‌ی گل سرخ فضا را پر کرده بود.
- I love picking hips from my garden.
- عاشق چیدن میوه‌های گل سرخ از باغم هستم.
adjective informal
شیک، تومُد
- She always wears the hippest clothes.
- اون همیشه شیک‌ترین لباس‌ها رو می‌پوشه.
- My friend is so hip.
- دوستم خیلی تومُده.
exclamation interjection
هیپ (ندایی که هنگام هورا کشیدن سر می‌دهند)
- Hip, hip! We are the champions!
- هیپ، هیپ! ما قهرمانیم!
- Hip, hip, hooray! Let's celebrate!
- هیپ، هیپ، هورا! بیایید جشن بگیریم!
noun
معماری تاج‌بام
- The architect suggested installing a distinctive hip on the roof to give the house a unique look.
- معمار پیشنهاد کرد که تاج‌بام متمایزی روی بام تعبیه شود تا ظاهری منحصر‌به‌فرد به خانه بدهد.
- The hip of the roof provided extra stability in high winds
- تاج‌بام سقف در بادهای شدید استحکام بیشتری به وجود می‌آورد.
adjective
آگاه (با to می‌آید)
- The professor is hip to the latest research in his field.
- پروفسور از آخرین تحقیقات در زمینه‌ی خود آگاه است.
- The detective was hip to the criminal's plan.
- کارآگاه از نقشه‌ی مجرم آگاه بود.
verb - transitive
آگاه کردن
- She hipped me to the upcoming event.
- او من را از رویداد آتی آگاه کرد.
- Please hip everyone to the new policy.
- لطفاً همه را از سیاست جدید آگاه کنید.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hip

  1. adjective fashionable, stylish
    Synonyms:
    all the rage chic chichi contemporary cool current faddy hot in style in-thing in vogue latest latest thing mod modern modish natty new now popular smart sophisticated trendsetting trendy with it

ارجاع به لغت hip

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hip» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hip

لغات نزدیک hip

پیشنهاد بهبود معانی