با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Hitting

آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    hit
  • شکل سوم:

    hit
  • سوم شخص مفرد:

    hits

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
کوبنده، ضربه‌زننده، ضربه‌زن، برخورنده
- the hitting gang
- جنایت‌کاران ضربه‌زننده
- the hitting boxer
- بوکسور ضربه‌زن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hitting

  1. adjective striking
    Synonyms: slapping, beating, punishing, whipping, slamming, thumping, whacking, smacking, clubbing, clouting
  2. adjective firing smoothly; said of an internal combustion engine
    Synonyms: functioning, operating, going, running, working

ارجاع به لغت hitting

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hitting» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hitting

لغات نزدیک hitting

پیشنهاد بهبود معانی