با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Horny

ˈhɔːrni ˈhɔːni
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    hornier
  • صفت عالی:

    horniest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective informal
شهوتی، هیجان‌زده‌ی جنسی
- He had become horny.
- او شهوتی شده بود.
adjective informal
انگلیسی بریتانیایی ناپسند جذابیت جنسی
- You look horny in that dress.
- تو اون پیراهن جذاب به نظر می‌رسی.
adjective
شاخی، سفت، سخت
- These insects have a smooth, horny skin.
- این حشرات پوست صاف و شاخی دارند.
- horny hands
- دستان پینه‌زده (حالتی که پوست شاخی می‌شود)
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد horny

  1. adjective sexually aroused
    Synonyms: concupiscent, desiring, hard up, hot, hot to trot, lascivious, libidinous, lustful, oversexed, passionate, randy, turned on

ارجاع به لغت horny

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «horny» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/horny

لغات نزدیک horny

پیشنهاد بهبود معانی