با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Hotly

ˈhɑːtli ˈhɒtli
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adverb
باهیجان، باانرژی، باعصبانیت، باحرارت، باشور
- She responded hotly when accused of cheating.
- وقتی متهم به تقلب شد، او باعصبانیت پاسخ داد.
- The two politicians debated hotly over the new policy.
- این دو سیاست‌مدار باهیجان بر سر سیاست جدید بحث کردند.
adverb
بسیار نزدیک، به‌طور نزدیکی، به‌طور تنگاتنگ
- The detective followed the suspect hotly through the crowded streets.
- کارآگاه به‌طور نزدیکی مظنون را در خیابان‌های شلوغ تعقیب کرد.
- The sibling competed hotly to see who could finish their chores first.
- خواهر و برادر به‌طور تنگاتنگ با هم رقابت کردند تا ببینند چه کسی می‌تواند کارهای خود را اول تمام کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hotly

  1. adverb In a heated manner
    Synonyms: heatedly

ارجاع به لغت hotly

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hotly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hotly

لغات نزدیک hotly

پیشنهاد بهبود معانی