با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

House

haʊs haʊz haʊs haʊz
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    housed
  • شکل سوم:

    housed
  • سوم شخص مفرد:

    houses
  • وجه وصفی حال:

    housing
  • شکل جمع:

    houses

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adverb A1
خانه، سرای، منزل، جایگاه، جا، خاندان، برج، اهل خانه، اهل بیت، جادادن، منزل دادن، پناه دادن، منزل گزیدن، خانه نشین شدن
- He lives in a big house.
- او در خانه‌ی بزرگی زندگی می‌کند.
- a rented house
- خانه‌ی اجاره‌ای
- This (world) is a house which will surely crack.
- این سرایی است که البته خلل خواهد یافت.
- He woke the whole house!
- او همه‌ی اهل خانه را بیدار کرد!
- a schoolhouse
- ساختمان مدرسه
- a hen house
- مرغدان
- an opera house
- ساختمان اپرا
- a storehouse
- محل انبار
- a monkey house in a zoo
- خانه‌ی میمون‌ها در باغ‌وحش
- a carriage house
- گاراژ کالسکه‌ها
- a fraternity house
- (امریکا) باشگاه اخوت دانشجویان
- the two Houses of Congress
- دو مجلس کنگره (امریکا)
- the Houses of Parliament
- مجلسین پارلمان (انگلیس)
- Tomorrow the House will vote.
- فردا مجلس رأی خواهد داد.
- the fashion houses of Paris
- مزون‌های مد پاریس
- a banking house
- مؤسسه‌ی بانکی
- a printing house
- چاپخانه
- the House of Windsor
- خاندان وینسور (خاندان سلطنتی انگلیس)
- We played to small houses.
- ما برای تماشاچیان کمی نمایش می‌دادیم.
- Is there a physician in the house?
- آی در میان شما تماشاگران، پزشکی هست؟
- The second house starts at nine.
- سانس دوم ساعت نه آغاز می‌شود.
- One percent of the win goes to the house.
- یک درصد بردها به قمارخانه می‌رسد.
- to have a drink on the house
- مشروب مفت (به‌خرج میخانه) خوردن
- a house drink
- مشروب ویژه‌ی رستوران
- a house of worship
- نمازخانه، مسجد (و غیره)
- The new company is housed in a tall building.
- شرکت جدید در یک ساختمان بلند قرار دارد.
- This library houses millions of books.
- این کتابخانه میلیونها کتاب دارد.
- Those caves may house snakes.
- آن غارها ممکن است مار داشته باشند.
- to house a boat for the winter
- قایق را در طول زمستان در حفاظ قرار دادن
- to house up in a cave for a week
- یک هفته در غاری منزل کردن
- Bad weather kept us housebound.
- هوای بد ما را در خانه نگه‌داشت.
- The two bachelors decided to keep house together.
- دو عزب تصمیم گرفتند هم‌خانه بشوند.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد house

  1. noun human habitat
    Synonyms: abode, apartment, box, building, bullpen, castle, cave, commorancy, condo, condominium, co-op, coop, crash pad, crib, cubbyhole, den, diggings, digs, domicile, dump, dwelling, edifice, flat, flophouse, habitation, hole in the wall, home, home plate, homestead, joint, kennel, layout, lean-to, mansion, pad, pied-à-terre, pigpen, pigsty, rack, residence, residency, roof, roost, setup, shack, shanty, turf
  2. noun family, ancestry
    Synonyms: clan, dynasty, family tree, folk, folks, household, kin, kindred, line, lineage, ménage, race, stock, tradition, tribe
  3. noun business establishment
    Synonyms: company, concern, corporation, firm, organization, outfit, partnership
  4. noun government body, sometimes elected, responsible for laws
    Synonyms: commons, congress, council, legislative body, legislature, parliament

Collocations

  • the house of commons

    (انگلیسی) مجلس عوام

    مجلس عوام (انگلیس)

  • clean house

    1- خانه را نظافت کردن 2- به اوضاع سر و صورت دادن، حل و فصل کردن

  • the house

    (انگلیس) مجلس عوام، (امریکا) مجلس نمایندگان

Idioms

  • bring down the house

    موجب خنده‌ی شدید یا کف زدن حضار شدن

    (عامیانه) مورد تشویق و کف زدن حضار قرار گرفتن

  • clean house

    1- خانه را نظافت کردن 2- به اوضاع سر و صورت دادن، حل و فصل کردن

  • keep house

    خانه‌داری کردن، خانه را اداره کردن

  • like a house on fire (or afire)

    با شتاب و حرارت، با اشتیاق و دستپاچگی

  • on the house

    مجانی، رایگان، به خرج مدیر رستوران (یا هتل و غیره)، به حساب میزبان

  • play house

    (بچه‌ها) عروسک‌بازی و خانه‌بازی کردن

  • set (or put) one's house in order

    سامان بخشیدن، سر و سامان دادن

ارجاع به لغت house

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «house» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/house

لغات نزدیک house

پیشنهاد بهبود معانی