با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Housebroken

ˈhaʊsˌbroʊkn ˈhaʊsˌbrəʊkən
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

verb - transitive
مؤدب، باادب، حیوان تربیت‌شده
- Gradually she made her husband housebroken.
- کم‌کم شوهر خود را سربه‌راه کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت housebroken

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «housebroken» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/housebroken

لغات نزدیک housebroken

پیشنهاد بهبود معانی