با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Housewife

ˈhaʊswaɪf ˈhaʊswaɪf
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    housewives

معنی و نمونه‌جمله

noun countable A2
کدبانو، سوزن‌دان، زن خانه‌دار، خانم خانه
- Being a housewife with five children is not an easy task.
- خانه‌داری با پنج تا بچه کار آسانی نیست.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد housewife

  1. noun wife
    Synonyms: mistress of the house, lady of the house, home economist, home engineer, homemaker, family manager, wife and mother

ارجاع به لغت housewife

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «housewife» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/housewife

لغات نزدیک housewife

پیشنهاد بهبود معانی