با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Housing

ˈhaʊzɪŋ ˈhaʊzɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    housed
  • شکل سوم:

    housed
  • سوم شخص مفرد:

    houses
  • شکل جمع:

    housings

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun C1
تهیه جا، خانه‌ها (به‌طور کلی)، مسکن، خانه‌سازی
- housing for workers
- خانه‌سازی برای کارگران
- the housing problem
- مسئله‌ی مسکن
- housing for the elderly
- خانه برای سالمندان
- a housing shortage
- کمبود مسکن
- Their housing is nothing but cardboard and wood.
- آلونک آن‌ها از مقوا و چوب است و بس.
- differential housing
- پوشگر دیفرانسیل، محفظه‌ی دیفرانسیل
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد housing

  1. noun place of accommodation
    Synonyms: construction, digs, dwelling, habitation, home, house, lodgment, quarter, quarterage, residence, roof, shelter, sheltering, stopping place

ارجاع به لغت housing

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «housing» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/housing

لغات نزدیک housing

پیشنهاد بهبود معانی