با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Hunk

hʌŋk hʌŋk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    hunks

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
تکه بزرگ، کلوخه
- a hunk of bread
- یک تکه نان
- a hunk of cheese
- یک تکه پنیر
- Her brother is quite a hunk!
- برادرش تیکه‌ی بدی نیست!
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hunk

  1. noun chunk of solid material
    Synonyms: a lot, batch, bit, block, bulk, bunch, clod, glob, gob, large piece, loads, loaf, lump, mass, morsel, nugget, piece, pile, portion, quantity, slab, slice, wad, wedge

ارجاع به لغت hunk

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hunk» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hunk

لغات نزدیک hunk

پیشنهاد بهبود معانی