امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Hurried

ˈhɜːrid ˈhʌrid
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    hurries
  • وجه وصفی حال:

    hurrying

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
شتاب‌زده، عجولانه، با عجله، هول‌هولکی، بی‌تأمل، سریع، زود

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- Their hurried wedding created all kinds of gossip.
- ازدواج عجولانه‌ی آنان موجب همه‌جور شایعه‌ای شد.
- He packed his suitcase hurriedly and left.
- هول‌هولکی چمدان خود را بست و رفت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hurried

  1. adjective quick, rushed
    Synonyms:
    abrupt breakneck brief cursory fast hasty headlong hectic impetuous perfunctory precipitant precipitate precipitous rushing short slapdash speedy subitaneous sudden superficial swift
    Antonyms:
    easily leisurely slow unhurried unrushed

لغات هم‌خانواده hurried

  • adjective
    hurried
  • verb - transitive
    hurry

ارجاع به لغت hurried

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hurried» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hurried

لغات نزدیک hurried

پیشنهاد بهبود معانی