با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Hurtle

ˈhɜrːt̬l ˈhɜːtl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive adverb
خوردن، تصادف کردن، مصادف شدن، پرت کردن، انداختن، پیچ دادن، ازدحام
- Comets hurtling in space at astounding speeds.
- ستاره‌های دنباله‌داری که در فضا با سرعت‌های شگفت‌انگیز می‌شتابند.
- The truck suddenly hurtled toward the line of students.
- ناگهان کامیون به‌سرعت به طرف صف شاگردان چرخید.
- Indians were hurtling stones from the hilltop.
- سرخپوستان از بالای تپه سنگ پرتاب می‌کردند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hurtle

  1. verb plunge, charge
    Synonyms: bump, collide, fly, lunge, push, race, rush, rush headlong, scoot, scramble, shoot, speed, spurt, tear

ارجاع به لغت hurtle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hurtle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hurtle

لغات نزدیک hurtle

پیشنهاد بهبود معانی