امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Idle

ˈaɪdl ˈaɪdl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    idled
  • شکل سوم:

    idled
  • سوم‌شخص مفرد:

    idles
  • وجه وصفی حال:

    idling
  • صفت تفضیلی:

    more idle
  • صفت عالی:

    most idle

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive adjective adverb C1
بیکار، تنبل، بیهوده، بیخود، بی‌اساس، بی‌پروپا، وقت گذراندن، وقت تلف کردن، تنبل شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- idle talk
- سخن بیهوده
- an idle hope
- امید بیجا
- Don't trust his idle promises.
- به قول‌های پوچ او اعتماد نکن.
- the idle threats of a dying dictator
- تهدیدات توخالی یک دیکتاتور درحال مرگ
- idle rumors
- شایعات بی‌اساس
- An idle student who sleeps until ten in the morning.
- شاگرد تنبلی که تا ساعت ده صبح می‌خوابد.
- Idle machines.
- ماشین‌هایی که بدون استفاده مانده‌اند.
- idle hours
- ساعات بیکاری
- The depression made many workers idle.
- بحران اقتصادی بسیاری از کارگران را بیکار کرد.
- He idled along the river.
- در امتداد رودخانه می‌پلکید.
- He was idling in the garden.
- او در باغ ول می‌گشت.
- to idle away one's youth
- جوانی خود را به هدر دادن
- an engine at idle
- موتور در حال کار درجا
- idle gear
- چرخ‌دنده‌ی هرزگرد
- The strike idled thousands of workers.
- اعتصاب، هزاران کارگر را از کار بازداشت.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد idle

  1. adjective not used; out of action
    Synonyms: abandoned, asleep, barren, closed down, dead, deserted, down, dusty, empty, gathering dust, inactive, inert, jobless, laid-off, leisured, mothballed, motionless, on the bench, on the shelf, out of operation, out of work, passive, quiet, redundant, resting, rusty, sleepy, stationary, still, uncultivated, unemployed, unoccupied, untouched, unused, vacant, void, waste, workless
    Antonyms: active, busy, employed, productive, used, working
  2. adjective lazy
    Synonyms: at rest, indolent, lackadaisical, resting, shiftless, slothful, sluggish, taking it easy
    Antonyms: ambitious, busy, diligent, hustling, productive
  3. adjective worthless, ineffective
    Synonyms: abortive, bootless, empty, frivolous, fruitless, futile, groundless, hollow, insignificant, irrelevant, not serious, nugatory, of no avail, otiose, pointless, rambling, superficial, trivial, unavailing, unhelpful, unnecessary, unproductive, unsuccessful, useless, vain
    Antonyms: effective, important, productive, worthwhile

Idioms

  • idle hands are the devil's tools

    دست‌های آدم بیکار آلت شیطان هستند، شیطان برای آدم بیکار کار پیدا می‌کند.

ارجاع به لغت idle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «idle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/idle

لغات نزدیک idle

پیشنهاد بهبود معانی