امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Ill-timed

ɪlˈtaɪmd ɪlˈtaɪmd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
نابه‌هنگام، بی‌موقع، بدموقع، نابجا، بی‌وقت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- Her ill-timed joke at the funeral offended many of the mourners.
- شوخی بی‌موقع او در مراسم تشییع جنازه بسیاری از عزاداران را آزرده‌خاطر کرد.
- The ill-timed arrival of the bus made me late for my appointment.
- آمدن بدموقع اتوبوس باعث شد تا دیر به قرارم برسم.
- an ill-timed remark
- گفته‌ی نابه‌هنگام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ill-timed

  1. adjective not occurring at a suitable time
    Synonyms:
    awkward badly timed improper inappropriate inconvenient inept inopportune malapropos mistimed unbecoming unbefitting unfavorable unseasonable unseemly unsuitable untimely unwelcome
    Antonyms:
    appropriate convenient opportune suitable welcome well-timed

ارجاع به لغت ill-timed

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ill-timed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ill-timed

لغات نزدیک ill-timed

پیشنهاد بهبود معانی