امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Illness

ˈɪlnəs ˈɪlnəs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    illnesses

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun B1
مرض، ناخوشی، بیماری، کسالت، شرارت، بدی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- His illness was serious.
- بیماری او وخیم بود.
- What illness did he die of?
- از چه مرضی مرد؟
- an incurable illness
- بیماری درمان‌ناپذیر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد illness

  1. noun disease; bad health
    Synonyms:
    affliction ailing ailment attack breakdown bug collapse complaint confinement convalescence disability diseasedness disorder disturbance dose failing health fit flu ill health indisposition infirmity malady malaise poor health prostration relapse seizure sickness syndrome unhealth virus what’s going around
    Antonyms:
    good health health well-being wellness

ارجاع به لغت illness

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «illness» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/illness

لغات نزدیک illness

پیشنهاد بهبود معانی