امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Illustrate

ˈɪləstreɪt ˈɪləstreɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    illustrated
  • شکل سوم:

    illustrated
  • سوم‌شخص مفرد:

    illustrates
  • وجه وصفی حال:

    illustrating

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B2
توضیح دادن، با مثال روشن ساختن، شرح دادن، نشان دادن، مصور کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- He illustrated his point by giving examples and statistics.
- او با آوردن مثال و آمار مطلب خود را روشن کرد.
- Later experiment illustrated the proof of her claim.
- تجربیات بعدی، صحت ادعای او را روشن کرد.
- an illustrated book
- کتاب مصور
- These deeds illustrate his dissatisfaction.
- این اعمال نمایشگر نارضایتی او می‌باشد.
verb - transitive
آراستن، مزین شدن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد illustrate

  1. verb demonstrate, exemplify
    Synonyms:
    allegorize bring home clarify clear clear up delineate depict disclose draw a picture elucidate emblematize embody emphasize epitomize evidence evince exhibit explain expose expound get across get over highlight illuminate imitate instance interpret lay out limelight make clear make plain manifest mark mirror ostend personify picture point up portray proclaim represent reveal show show and tell spotlight symbolize typify vivify
    Antonyms:
    hide obscure
  1. verb explain by drawing, decorating
    Synonyms:
    adorn delineate depict embellish illuminate limn ornament paint picture portray represent sketch

لغات هم‌خانواده illustrate

  • verb - transitive
    illustrate

ارجاع به لغت illustrate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «illustrate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/illustrate

لغات نزدیک illustrate

پیشنهاد بهبود معانی