با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Immerse

ɪˈmɜrːs ɪˈmɜːs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    immersed
  • شکل سوم:

    immersed
  • سوم شخص مفرد:

    immerses
  • وجه وصفی حال:

    immersing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
فرو بردن، زیر آب کردن، پوشاندن، غوطه دادن، غسل ارتماسی دادن (برای تعمید)
- Immerse the cotton in alcohol and then rub it on your finger.
- پنبه را کاملاً در الکل فرو کن؛ سپس آن‌را روی انگشتت بمال.
- Before immersing the baby, test the water's temperature.
- پیش از قرار دادن کودک در آب دمای آن را اندازه بگیر.
- Fossils immersed in sandstone.
- سنگواره‌هایی که در ماسه سنگ مدفون هستند.
- The lower end of the cuttings should be immersed in moist sand.
- ته جوانه‌ها را باید در شن نمناک فرو کرد.
- He immerses himself completely in his work.
- او خود را کاملاً غرق در کار می‌کند.
- She was immersed in thought.
- او به فکر فرو رفته بود.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد immerse

  1. verb submerge in liquid
    Synonyms: asperse, baptize, bathe, bury, christen, dip, douse, drench, drown, duck, dunk, merge, plunge, saturate, sink, slop, soak, souse, sprinkle, steep, submerse
    Antonyms: dry, retrieve
  2. verb become deeply involved
    Synonyms: absorb, busy, engage, engross, interest, involve, occupy, soak, take up
    Antonyms: disinvolve, ignore, neglect

ارجاع به لغت immerse

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «immerse» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/immerse

لغات نزدیک immerse

پیشنهاد بهبود معانی