امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Immersion

ɪˈmɜːrʒn ɪˈmɜːʃn / / -ʒn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

noun
غسل، غوطه‌وری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The immersion of his hand in the icy water made him shudder.
- فرو بردن دستش در آب یخ، او را به لرزه انداخت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد immersion

  1. noun Total occupation of the attention or of the mind
    Synonyms:
    engrossment absorption enthrallment concentration preoccupation prepossession
  1. noun The act of wetting something by submerging it
    Synonyms:
    submersion submergence submerging ducking dousing
  1. noun (astronomy) the disappearance of a celestial body prior to an eclipse
    Synonyms:
    ingress
    Antonyms:
    emersion egress

ارجاع به لغت immersion

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «immersion» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ بهمن ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/immersion

لغات نزدیک immersion

پیشنهاد بهبود معانی