امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Immigrant

ˈɪməɡrənt ˈɪməɡrənt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    immigrants

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
مهاجر، تازه‌وارد، غریب، کوچ‌نشین، آواره

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- illegal immigrants in America
- مهاجران غیرقانونی در امریکا
- The immigrant population is on the rise everywhere.
- در همه جا جمعیت مهاجران رو به افزایش است.
- an immigrant bird
- پرنده‌ی مهاجر (در کوچ)
- Our office is concerned with immigrant affairs.
- اداره‌ی ما با امور مهاجرتی سر و کار دارد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد immigrant

  1. noun person from a foreign land
    Synonyms:
    adoptive citizen alien colonist documented alien foreigner incomer migrant naturalized citizen newcomer outsider pioneer settler undocumented alien
    Antonyms:
    local national native

لغات هم‌خانواده immigrant

ارجاع به لغت immigrant

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «immigrant» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/immigrant

لغات نزدیک immigrant

پیشنهاد بهبود معانی