امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Immure

ɪˈmjʊr ɪˈmjʊə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

verb - transitive
در چهار دیوار نگاه داشتن، محصور کردن، زندانی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد immure

  1. verb To confine within a limited area
    Synonyms:
    cage coop enclose fence mew pen shut in shut up wall
  1. verb To put in jail
    Synonyms:
    imprison incarcerate jail confine entomb detain cloister coop intern lag put behind bars lock seclude jug wall gaol put away remand

ارجاع به لغت immure

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «immure» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/immure

لغات نزدیک immure

پیشنهاد بهبود معانی