امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Impediment

ɪmˈpedəmənt ɪmˈpedəmənt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
مانع، عایق، جلوگیر، تنگنا، اشکال، گیر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- She tried to get ahead despite all impediments in her path.
- باوجود همه‌ی موانع سر راهش کوشید که پیش برود.
- speech impediment
- لکنت زبان
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد impediment

  1. noun obstruction, hindrance
    Synonyms:
    bar barricade barrier block blockage bottleneck burden catch Catch-22 chain check clog cramp curb dead weight defect delay deterrent detriment difficulty disadvantage drag drawback encumbrance fault flaw handicap hazard hitch holdup hurdle inhibition load manacle millstone obstacle prohibition red tape restraint restriction retardation retardment road block rub setback shackle snag stoppage stricture stumbling block tie trammel wall
    Antonyms:
    aid assistance facilitation furtherance help support

ارجاع به لغت impediment

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «impediment» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/impediment

لغات نزدیک impediment

پیشنهاد بهبود معانی