امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Imperceptible

ˌɪmpərˈseptəbl ˌɪmpəˈseptəbl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
بسیار جزئی، نامحسوس، دیده‌نشدنی، نفهمیدنی، درک‌نشدنی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The imperceptible crack in the glass grew larger over time.
- ترک بسیار جزئی شیشه با گذشت زمان بزرگ‌تر شد.
- The imperceptible change in temperature went unnoticed by the hikers.
- کوهنوردان به تغییر نامحسوس دما توجه نکردند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد imperceptible

  1. adjective hard to sense; faint
    Synonyms: ephemeral, evanescent, fine, gradual, impalpable, imponderable, inappreciable, inaudible, inconsiderable, inconspicuous, indiscernible, indistinct, indistinguishable, infinitesimal, insensible, insignificant, invisible, microscopic, minute, momentary, shadowy, slight, small, subtle, tiny, trivial, undetectable, unnoticeable, vague
    Antonyms: apparent, conspicuous, distinct, evident, noticeable, obvious, perceptible, seeable, striking, unobscured

ارجاع به لغت imperceptible

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «imperceptible» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/imperceptible

لغات نزدیک imperceptible

پیشنهاد بهبود معانی