با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Imperious

ɪmˈpɪriəs ɪmˈpɪəriəs
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
امرانه، تحکم آمیز، مبرم، امر، متکبر
- His imperious tone offended everyone.
- لحن تحکم‌آمیز او همه را رنجاند.
- Their commercial demands became so imperious that the government had to act.
- خواسته‌های تجارتی آنان آن‌قدر تحکیم‌آمیز شد که دولت را مجبور به اقدام کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد imperious

  1. adjective bossy, overbearing
    Synonyms: arrogant, authoritative, autocratic, commanding, compulsatory, compulsory, despotic, dictatorial, domineering, exacting, haughty, high-handed, imperative, imperial, mandatory, obligatory, oppressive, overweening, peremptory, required, tyrannical, tyrannous
    Antonyms: fawning, helpless, humble, obedient, servile, subservient, weak

ارجاع به لغت imperious

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «imperious» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/imperious

لغات نزدیک imperious

پیشنهاد بهبود معانی