امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Imposition

ˌɪmpəˈzɪʃn ˌɪmpəˈzɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
تحمیل، تکلیف، وضع، باج، مالیات، عوارض

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- the imposition of taxes
- بستن مالیات
- the imposition of rigid censorship
- تحمیل سانسور شدید
- If it is not an imposition, I would like to go with you.
- اگر مزاحم نباشم، من هم میل دارم با شما بیایم.
- The government's impositions caused the people to riot.
- جریمه‌های سنگین دولت موجب شورش مردم شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد imposition

  1. noun deception
    Synonyms:
    artifice cheating con craftiness dissimulation fraud hoax hocus-pocus hypocrisy illusion imposture stratagem trick trickery
    Antonyms:
    forthrightness honesty
  1. noun burden
    Synonyms:
    charge command constraint demand drag duty encroachment encumbrance intrusion levy pain pain in the neck pressure presumption restraint tax
    Antonyms:
    advantage aid benefit blessing help profit

لغات هم‌خانواده imposition

  • noun
    imposition

ارجاع به لغت imposition

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «imposition» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/imposition

لغات نزدیک imposition

پیشنهاد بهبود معانی