امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Impregnate

ɪmˈpreɡneɪt ˈɪmpreɡneɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    impregnated
  • شکل سوم:

    impregnated
  • سوم‌شخص مفرد:

    impregnates
  • وجه وصفی حال:

    impregnating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive adjective adverb
آبستن کردن، لقاح کردن، اشباع کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- Clothing impregnated with smoke.
- لباس‌هایی که پر از دود شده‌است.
- He was impregnated with Marxist ideas.
- مغز او را از عقاید مارکسیستی پر کرده بودند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد impregnate

  1. verb infuse, fill; make pregnant
    Synonyms:
    charge conceive drench fecundate fertilize imbrue implant inoculate inseminate leaven overflow percolate permeate pervade procreate produce reproduce saturate seethe soak sodden souse steep suffuse transfuse
    Antonyms:
    deplete take out

ارجاع به لغت impregnate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «impregnate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/impregnate

لغات نزدیک impregnate

پیشنهاد بهبود معانی