امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Inactive

ɪnˈæktɪv ɪnˈæktɪv
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more inactive
  • صفت عالی:

    most inactive

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
ناکنش‌ور، بی‌کاره، غیر‌فعال، سست، بی‌حال، بی‌اثر، تنبل، بی‌جنبش، خنثی، کساد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- He was forced by illness to lead an inactive life.
- بیماری او را وادار کرد که زندگی غیرفعالی داشته باشد.
- an inactive mine
- معدن بی‌استفاده
- to be on inactive duty
- به‌صورت غیربسیج خدمت کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد inactive

  1. adjective not engaged in action; inert, lazy
    Synonyms:
    abeyant asleep blah disengaged do-nothing dormant down draggy dull idle immobile indolent in holding pattern inoperative jobless latent lax lethargic limp low-key mothballed motionless on hold ossified out of action out of commission out of service out of work passive quiescent quiet sedentary slack sleepy slothful slow sluggish somnolent stable static still torpid unemployed unoccupied unused
    Antonyms:
    active busy involved working

ارجاع به لغت inactive

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inactive» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inactive

لغات نزدیک inactive

پیشنهاد بهبود معانی