با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Incidence

ˈɪnsɪdns ˈɪnsɪdns
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    incidences

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable formal C1
میزان (وقوع)، میزان شیوع، دامنه، وقوع (جنایت و بیماری و غیره)
- the incidence of crime
- وقوع جنایت
- This area has a high incidence of disease.
- میزان شیوع بیماری در این ناحیه زیاد است.
noun countable
فیزیک تابش
- the angle of incidence
- زاویه‌ی تابش
- The incidence of light on the water created a beautiful reflection.
- تابش نور روی آب بازتاب زیبایی ایجاد کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد incidence

  1. noun occurrence
    Synonyms: frequency, rate, degree, number, extent, percentage, proportion, measure, scope, commonness, prevalence, tendency, trend, drift

ارجاع به لغت incidence

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «incidence» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/incidence

لغات نزدیک incidence

پیشنهاد بهبود معانی