امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Inconsistent

ˌɪnkənˈsɪstnt ˌɪnkənˈsɪstnt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more inconsistent
  • صفت عالی:

    most inconsistent

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
ناهماهنگ، ناسازگار، مغایر، در تضاد، متناقض

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- Acts which were inconsistent with his promises.
- اعمالی که با قول‌های او ناسازگار بود.
- inconsistent with truth
- ناسازگار با واقعیت
- the accused man's inconsistent statements
- اظهارات ضد و نقیض متهم
adjective
فاقد انسجام، نامنسجم، آشفته، گسیخته
adjective
(شخص) بی ثبات، دمدمی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد inconsistent

  1. adjective contradictory, irregular
    Synonyms: at odds, at variance, capricious, changeable, conflicting, contrary, discordant, discrepant, dissonant, erratic, fickle, illogical, incoherent, incompatible, in conflict, incongruent, incongruous, inconstant, irreconcilable, lubricious, mercurial, out of step, temperamental, uncertain, unpredictable, unstable, variable, warring
    Antonyms: consistent, consonant, regular, steady, unchanging

ارجاع به لغت inconsistent

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inconsistent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inconsistent

لغات نزدیک inconsistent

پیشنهاد بهبود معانی