امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Inconsistent

ˌɪnkənˈsɪstnt ˌɪnkənˈsɪstnt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more inconsistent
  • صفت عالی:

    most inconsistent

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
ناهماهنگ، ناسازگار، مغایر، در تضاد، متناقض

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- Acts which were inconsistent with his promises.
- اعمالی که با قول‌های او ناسازگار بود.
- inconsistent with truth
- ناسازگار با واقعیت
- the accused man's inconsistent statements
- اظهارات ضد و نقیض متهم
adjective
فاقد انسجام، نامنسجم، آشفته، گسیخته
adjective
(شخص) بی ثبات، دمدمی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد inconsistent

  1. adjective contradictory, irregular
    Synonyms:
    at odds at variance capricious changeable conflicting contrary discordant discrepant dissonant erratic fickle illogical incoherent incompatible in conflict incongruent incongruous inconstant irreconcilable lubricious mercurial out of step temperamental uncertain unpredictable unstable variable warring
    Antonyms:
    consistent consonant regular steady unchanging

ارجاع به لغت inconsistent

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inconsistent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inconsistent

لغات نزدیک inconsistent

پیشنهاد بهبود معانی