امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Indecisive

ˌɪndɪˈsaɪsɪv ˌɪndɪˈsaɪsɪv
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
دودل، مردد، بی‌تصمیم (شخص)، حاکی از بی‌تصمیمی، حاکی از دودلی (رفتار و غیره)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- He was an indecisive person, often changing his mind at the last minute.
- او شخصی بی‌تصمیم بود و اغلب در آخرین لحظه نظر خود را تغییر می‌داد.
- The indecisive customer spent hours in the store, unable to choose between the two options.
- مشتری دودل ساعت‌ها در فروشگاه ماند و نتوانست از بین دو گزینه یکی را انتخاب کند.
adjective
بی‌حاصل، بی‌نتیجه، بی‌سرانجام، بی‌فرجام (نبرد و بحث و غیره)
- The Korean War was costly but indecisive.
- جنگ کره پرتلفات، ولی بی‌حاصل بود.
- The indecisive negotiations between the two nations only served to escalate tensions.
- مذاکرات بی‌نتیجه بین دو کشور تنها به تشدید تنش‌ها کمک کرد.
adjective
نامشخص، مبهم
- The indecisive ending of the movie left the audience feeling unsatisfied.
- پایان نامشخص فیلم باعث نارضایتی تماشاگران شد.
- The indecisive weather made it difficult to plan outdoor activities for the weekend.
- آب‌وهوای مبهم، برنامه‌ریزی فعالیت‌های خارج از منزل را برای آخر هفته دشوار می‌کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد indecisive

  1. adjective uncertain, indefinite
    Synonyms:
    astraddle changeable doubtful faltering halting hemming and hawing hesitant hesitating hot and cold inconclusive indeterminate irresolute of two minds on the fence tentative unclear undecided undetermined uneventful unsettled unstable vacillating waffling wavering weak-kneed wishy-washy
    Antonyms:
    certain decisive definite deliberate determined sure

ارجاع به لغت indecisive

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «indecisive» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/indecisive

لغات نزدیک indecisive

پیشنهاد بهبود معانی