امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Indisposition

ɪnˌdɪspəˈzɪʃn ɪnˌdɪspəˈzɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun
به‌هم‌خوردگی، ناخوشی، بی‌میلی، بیزاری، کسالت، عدم‌آمادگی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد indisposition

  1. noun Aversion
    Synonyms:
    disinclination hesitancy reluctance unwillingness averseness hesitation
  1. noun Illness
    Synonyms:
    illness affliction infirmity sickness ailment disorder averseness discomfort disinclination dislike malady malaise reluctance resentment unwillingness
  1. noun A minor illness, especially one of a temporary nature
    Synonyms:
    ailment bug complaint malady

ارجاع به لغت indisposition

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «indisposition» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/indisposition

لغات نزدیک indisposition

پیشنهاد بهبود معانی