امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Induction

ɪnˈdʌkʃn ɪnˈdʌkʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    inductions

معنی

noun
قیاس، قیاس کل از جز ، نتیجه‌گیری، القا ، ایراد، ذکر، پیش سخن، مقدمه، استقرا

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد induction

  1. noun taking in, initiation
    Synonyms:
    consecration draft entrance greetings inaugural inauguration installation instatement institution introduction investiture ordination selection
    Antonyms:
    blackballing expulsion rejection
  1. noun inference
    Synonyms:
    conclusion conjecture deducement generalization judgment logical reasoning ratiocination rationalization reason

ارجاع به لغت induction

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «induction» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/induction

لغات نزدیک induction

پیشنهاد بهبود معانی