امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Indulgence

ɪnˈdʌldʒns ɪnˈdʌldʒns
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    indulgences

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive
بخشیدن، لطف کردن، از راه افراط بخشیدن، ولخرجی کردن، غفو کردن، زیاده‌روی، افراط

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- the indulgence of a sick child
- لوس کردن بچه‌ی بیمار
- He treated the surly old man with indulgence.
- نسبت به پیرمرد کژخلق با مدارا رفتار کرد.
- indulgence in eating
- زیاده‌روی در خورد و خوراک
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد indulgence

  1. noun luxury; gratification
    Synonyms:
    allowance appeasement attention babying coddling courtesy endurance excess extravagance favor favoring fondling fondness forbearance fulfillment goodwill gratifying hedonism immoderation intemperance intemperateness kindness kowtowing lenience leniency pampering partiality patience permissiveness petting placating pleasing privilege profligacy profligateness satiation satisfaction service spoiling toadying tolerance toleration treating understanding
    Antonyms:
    abstention care moderation temperance

ارجاع به لغت indulgence

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «indulgence» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/indulgence

لغات نزدیک indulgence

پیشنهاد بهبود معانی